جمعیت روحانیون سنتی ایران معاصر منادی دینداری در پرتو آزادی-جمعیت رسام
Skip Navigation Links
جستجو
آیت الله خمینی و ایجاد چندگانگی در حوزه های علمیه

تاريخ انتشار : 5/21/2015



سجاد نیک آیین

از روزی که آیت الله خمینی با انتشار کتاب «کشف الاسرار» و تدریس فلسفه در حوزه علمیه قم شهره شد تا روزی که در قامت یک رهبر دینی و سیاسی از دنیا رفت، بیش از شش دهه فاصله بود. او در این شش دهه که سال های متلاطمی از تاریخ معاصر ایران و جهان بود، سرمنشا بسیاری از اختلافات و اقداماتی شد که آثار آن نه تنها 25 سال پس از مرگ وی هنوز هم مشاهده می شود که چه بسا برای قرن های متمادی باقی خواهد ماند. مجموع اقدامات وی را که بعضاً باعث جنجال های فراوانی شده و اختلافات داخلی حوزه و در مقیاسی وسیع تر باعث به وجود آمدن اختلافات عمده ای در بین شیعیان شده را می توان به دو بخش پیش و پس از انقلاب تقسیم کرد. 
اقدامات قبل از انقلاب را می توان در چند اقدام برجسته خلاصه کرد:
اصرار بر پاسخی شدید به کتاب «اسرار هزار ساله» از طرف سایر مراجع و علما
در سال های دهه بیست شمسی با رشد فزاینده جریان های غیر دینی و ضد دینی و خلع رضاشاه و رها شدن جامعه از فضای بسته سال های سلطنت او که به آزادی بیان و قلم بی حد و مرزی انجامید، فرزند یکی از علمای شاخص قم با نوشتن کتابی به نام «اسرار هزار ساله» به نقد باورهای دینی و حوزوی عصر خود برخاست. علی اکبر حکمی زاده که خود نیز طلبه بود و پدرش میرزا مهدی پایین شهری از معتمدین شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم به شمار می رفت، دوستی نزدیکی با احمد کسروی داشت که او نیز در این دوره به ستیز با برخی باورهای رایج عصر خود برخاسته بود. بنا به گفته آیت الله عزالدین زنجانی از مراجع تقلید کنونی ، آیت الله خمینی علی رغم چشم درد، دو ماه عینک دودی می زند و کلاس های درس را تعطیل می نماید تا کتاب «کشف الاسرار» را در پاسخ به این کتاب بنویسد. بیان نظر آیت لله حجت از مراجع تقلید معروف حوزه علمیه قم پیش از آمدن آیت الله بروجردی در خصوص مخالفت مراجع روشنگر است. وی در پاسخ به تقاضای کسب تکلیف عزالدین زنجانی در خصوص پاسخ به کتاب میرزا علی اکبر حکمی، می گوید : ” شما کاری به این کارها نداشته باشید و درس تان را بخوانید. الباطل یهجر بترک ذکره (حرف باطل را اگر نشنیده بگیری و رها کنی، خود به خود متروک می شود). در واقع می توان تألیف کتاب «کشف الاسرار» را نخستین فعالیت بارز اجتماعی فرهنگی آیت الله خمینی و اولین تقابل وی با جریانات دگراندیش حوزوی و حتی مراجع اعلم دانست. در این کتاب که سال هاست منتشر نمی شود، می توان رگه هایی از نظریه ولایت فقیه را مشاهده نمود، اگرچه وی ترجیح داده از نظریه نظارت فقیهان بر پادشاهان بیشتر دفاع کند. 
جالبتر آنکه، آیت الله خمینی در برهه ای که آیت الله العظمی بروجردی، مرجع اعلای شیعیان در آن روزگار سرمایه گذاری عظیمی را در زمینۀ گفتگو ونزدیک سازی مذاهب اسلامی گوناگون آغاز کرده بود، آیت الله خمینی در این کتاب ودر دیگر کتاب فقهی خود به نام "الطهاره" حملات گسترده ای را به مقدسات اهل سنت آغاز می کند.
وی در کتاب کشف الاسرار به صراحت عمر ابن الخطاب، دومین خلیفۀ اهل سنت، را به دلیل عمل نکردن به توصیۀ پیامبر در آخرین لحظات عمر مورد سرزنش قرار داده وعمل او در ممانعت از آوردن قلم ودوات برای نوشتن وصیت توسط پیامبر اسلام را ناشی از کفر باطنی وزندقۀ عمر توصیف می نماید. (کشف الاسرار- آیت الله خمینی- ص 68)
وی همچنین در کتاب الطهاره که در سالهای دهۀ سی خورشیدی آنرا به رشتۀ تحریر در آورد، عایشه وطلحه وزبیر، از بزرگان اهل سنت را به دلیل حرکت مسلحانه بر علیه حکومت امام علی علیه السلام نجس وخبیث تر از سگ وخوک توصیف می کند. (کتاب الطهاره- آیت الله خمینی- ج 1 – ص 254)
اصرار بر تدریس فلسفه علیرغم مخالفت بسیاری از مراجع: او در دوران جوانی به فلسفه و عرفان گرایش ویژه ای داشت و نزد آیت الله شاه آبادی شاگردی کرده بود، کلاس درس فلسفه محدودی برقرار کرده و شاگردان مهمی را آموزش می داد. اما مباحث جنجالی فلسفه و عرفان اسلامی به ایجاد چالش های جدی در میان حوزویان انجامید. یکی از علمای قم حکم تکفیر آیت الله خمینی را صادر کرد و طلبه های ضد فلسفه نیز معاشرت با او و خانواده اش را تحریم کردند. این اختلافات عقیدتی پس از انقلاب هم البته ادامه یافت وآیت الله خمینی با ذکر آنچه به زعم او اهالی حوزه نسبت به وی روا داشته بودند، در جسلۀ سوم سلسله دروس تفسیر سورۀ حمد به صراحت مخالفان عقیدتی اش را به حیواناتی که درک ندارند، تشبیه می نماید ومی گوید:
 " بعضيها از مسائل فلسفى- با اينكه فلسفه يك علم رسمى است- چنان رم مى‏كنند كه خيال مى‏كنند يك مارى است.( تفسیر سورۀ حمد- جلسۀ سوم – ص 129)
 این دست موضع گیرها در دیگر آثار ونوشته های آیت الله خمینی نیز به چشم میخورد.وی با آگاهی از موج مخالفت روحانیون اصیل وسنتی به مفاهیم فلسفی-عرفانی انحرافی مطرح شده توسط آیت الله خمینی، از این مخالفتها چنین تعبیر میکند:
"...اين مقدمه بود براى همه مسائلى كه بعدها هم اگر پيش بيايد و عمرى باشد كه اگر ما هم يك وقتى يك احتمال داديم، نگوييد كه اين تعبيرات را شما آورديد دوباره در ميدان، مثلًا دوباره [تعبيرات‏] عرفا [را آورديد.] ...خير، بايد بيايد! مرحوم آقاى شاه‏آبادى- رحمه اللَّه- براى عده‏اى از كاسبها [كه‏] مى‏آمدند آنجا، مسائل را همان طورى كه براى همه مى‏گفت، براى آنها هم مى‏گفت. من به ايشان عرض كردم: «آخر اينها [كه سنخيتى ندارند!]» گفت: «بگذار اين كفريات به گوششان بخورد!»... " (تفسیر سورۀ حمد- جلسۀ پنجم – ص 173)
وبا در جایی دیگر با لحنی تحقیر وتهدید آمیز، چنین میگوید:
" تو عقلت نمی رسد به فلسفه و ما فوق فلسفه، چرا جسارت به اصحابش مى‏كنى؟ عقلت نمى‏رسد به آن. اين هم كه نمى‏تواند بفهمد كه اين طايفه چى مى‏گويند و اينها دنبال چى هستند، اين هم، حق اعتراض ندارد. اين هم فكرش شايد كوتاه باشد."( صحیفۀ امام - ج 3 - ص 230-231)
وی همچنین در پیامی به مردم وزائران بیت الله الحرام، مخالفان فلسفه را "بیخبران" میخواند ومیگوید:
" تا بيخبران نگويند عرفان و فلسفه بافته‏ها و تخيلاتى بيش نيست و رياضت و سير و سلوك كار درويشان قلندر است... " (صحیفۀ امام – ج 20- ص 96)
وی در جایی دیگر ودر پیامی به رواحانیون، مراجع، مدرسین، طلاب وائمۀ جمعه وجماعات، ودر تبیین منشور موسوم به "منشور روحانیت " با روان کردن سیل تهمتها وناسزاها به مخالفان اندیشه اش، میگوید:
" ...اين از مسائل رايج حوزه‏ها بود كه هر كس كج راه مى‏رفت متدينتر بود...فلسفه و عرفان، گناه و شرك بشمار مى‏رفت. در مدرسه فيضيه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفى از كوزه‏اى آب نوشيد، كوزه را آب كشيدند، چرا كه من فلسفه مى‏گفتم. ترديدى ندارم اگر همين روند ادامه مى‏يافت، وضع روحانيت و حوزه‏ها، وضع كليساهاى قرون وسطى مى‏شد كه خداوند بر مسلمين و روحانيت منت نهاد و كيان و مجد واقعى حوزه‏ها را حفظ نمود... " (صحیفۀ امام – ج 21 – ص 279)
تدریس فسلفه وعرفان توسط آیت الله خمینی در آن روزگار سبب شکاف در حوزه وبوجود آمدن دوگانگی وچندگانگی های جدی در میان حوزویان شده بود، تا آنجا که آیت الله منتظری در این باره می نویسد: 
علامه طباطبایی اسفار و من منظومه تدریس می کردم . یک روز مرحوم حاج آقا محمد قدس اصفهانی پیش من آمد و گفت : "آقای بروجردی فرمودند به آقای منتظری بگویید منظومه را تعطیل کند  بیاید پیش من ." من رفتم بیت آیت الله بروجردی . آقای حاج محمد حسین گفت : "آقا فرمودند به آقای منتظری بگو اسامی شاگردان علامه طباطبایی را بنویسید تا شهریه آنان قطع شود ." (مجله حوزه ،شماره 44-43،ص254)

فعالیت ها و اقدامات بر علیه شاه بر خلاف نظر بسیاری از مراجع برای عدم ورود به مباحث سیاسی
پنجاه سال پیش، آیت الله سید محسن حکیم که بزرگترین مرجع شیعه در آن زمان بود به آیت الله خمینی گفته بود: "راه ایستادگی و مقاومت با آنها آن طور که شما اقدام کردید درست نبود چون ما که سلاح و قدرت نداریم، سلاح و قدرت ما همین مردمند، اینها هم حرکتشان از طرف باد است. ما تجاربی از انقلاب 1920 عراق داریم و می دانیم که چگونه انگلیسیها با ما رفتار کردند و نتیجه قیام و انقلاب ما به کجا منتهی شد. خیلی محتاطانه باید حرکت کرد و به اندک غفلت ممکن است مسلمانها ذلیل و نابود گردند". وی سپس از آیت الله خمینی پرسیده بود: "شما جواب خدا را در این خونریزی چه می دهید؟" و جواب شنیده بود: "امام حسین که قیام کرد و خودش و عده ای شهید شدند برای چه بود؟ برای حفظ اسلام بود، پس باید این اعتراض را به او هم بکنیم؟". آیت الله حکیم در پاسخ با عصبانیت گفته بود: "ای آقا، شما خود را با امام حسین قیاس می کنید؟ امام حسین امام مفترض الطاعه و عالم و مأمور از جانب خداوند بود. شما چرا امام حسن را نمی گویید؟ هر کاری که می خواهید بکنید و هر خونی که می خواهید ریخته شود امام حسین را به میان می آورید". همچنین اختلاف نظر فقهی و سیاسی بین آیت الله خمینی و خوئی از آن جهت که او داعیه تشکیل حکومت دینی توسط فقها را نداشت و معتقد به ولایت فقیه در حوزه امور حسبیه از جمله امور انتظامی و قضایی بود و نه حکومت و بر عکس آیت الله خمینی، فقیه را دارای اختیارات پیامبر و معصوم نمی دانست. وی همچنین ولایت فقیه را بر اساس اسناد روایی و نقلی فاقد اعتبار می داند و درستی آن را بر اساس دلایل عملی چون لزوم اجرای حدود برای سلامت جامعه و جلوگیری از جرم و تجاوز می دانست. 
پس از آغاز دوران مبارزۀ آیت الله خمینی ومشخصاً با مهاجرت وی به نجف، این اختلافات وارد فاز تازه ای شد. باز هم سوی دیگر این کشمکش آیت الله خمینی بود که با تلقی خاصی از دین وآموزه های مذهب در تلاش بود، شیوه ای تازه وپرخطر را بر رفتار حوزه ها وعلما تحمیل نموده، وعملاً آنانرا وارد مبیارزه ای کند، که به عقیدۀ بسیاری نه زمان برای آن مناسب بود ونه زمینه ها وامکانات آن فراهم بود، آنچنانکه بعدها در جریان پیروزی انقلاب وحوادث پیامد آن درستی این دیدگاه ثابت شد. آیت الله خمینی در بدو ورود به نجف، کلاس درس خود را دایر نمود، محور بحث حلقه های درس، "ولایت فقیه " و"مبارزه" بود.سیاسی کاری آیت الله خمینی با توجه به جوّ ضد فلسفی وضد عرفانی سنگین موجود در نجف آن بود که اساساً پای چنین مباحثی را بمیان نکشید ویکسره نظر خود را به مسئلۀ ضرورت دخالت دین در سیاست، البته در معنای مورد نظر وی، ومبارزه با حکومتهای ستمگر معطوف نمود. این دیدگاه طیف وسیع مخالفتهای علما ومراجع نجف را در پس داشت.داستان  گفتگوی میان آیت الله العظمی سید محسن حکیم وآیت الله خمینی، که از زبان یکی از شاگردان آیت الله خمینی بیان شده است، بیانگر ریشه های اختلاف میان علمای سنتی وبویژه حوزۀ نجف با آیت الله خمینی است. بیان گوشه ای از این خاطرات،امروز وپس از گذشت بیش نیم قرن از آن گفتگو، بسیار جالب وآموزنده است. یکی از شاگردان آیت الله خمینی در بیان گفتگوی انجام شده میان آیت الله خمینی وآیت الله العظمی سید محسن حکیم چنین بازگو می کند:
آقای خمینی به آقای حكیم فرمودند: شنیدم كسالت دارید. خوب است به ایران برای مداوا تشریف ببرید و در ضمن قضایای ایران را از نزدیك لمس كنید.
آقای حكیم در جواب گفت: من از تمام قضایا كاملا واقف هستم.
آقای خمینی فرمودند: گمان نمی كنم كه از همه قضایا مطلع باشید. چه اگر مطلع بودید در قضایای اخیر ایران شما كوتاه نمی آمدید.
آقای حكیم در جواب گفتند: آنچه وظیفه شرعی بود بجا آوردم، و شما هنوز از اوضاع سیاسی جهان باخبر نیستید. یك عده افراد سودجو این قضایا را ایجاد می كنند كه خود سود ببرند، و باید خیلی متوجه و بیدار باشیم.
آقای خمینی فرمودند: شاید مطلع نباشید كه آمریكا و انگلستان می خواهند دول اسلامی را محو و نابود كنند و فعلا از ایران شروع كردند. تمام منافع ایران را می برند و می خواهند خون این ملت ها را بمكند. باید متوجه بود و بیدار شد و ما بدین جهت قیام كردیم، و محمد رضا شاه پهلوی اصلا معتقد به اسلام نیست.
آقای حكیم فرمودند: ...خیلی محتاطانه باید حركت كرد و به اندك غفلت ممكن است مسلمان ها ذلیل و نابود گردند؛ و من خود را در مقابل این مسائل مسؤول می دانم. بعضی از قضایا را كه شما بیان كردید ما تحقیق كردیم آن طور نیست.
آقای خمینی فرمودند: البته من بدون تحقیق و تتبع اقدام نكردم و من مدارك مستدل دارم. آقای حكیم فرمودند: شما جواب خدا را در این خون ریزی چه می دهید؟
آقای خمینی فرمودند: امام حسین (علیه السلام) كه قیام كرد و خود و عده ای شهید شدند برای چه بود؟ برای حفظ اسلام بود. پس باید این اعتراض را هم به او بنماییم.
در این بین آقای حكیم عصبانی شده و با عصبانیت فرمودند: ای آقا! شما خود را با امام حسین قیاس می كنید؟ امام حسین(علیه السلام) امام مفترض الطاعه و عالم و مأمور از جانب خداوند بود. شما چرا امام حسن (علیه السلام) را نمی گویید. هر كاری كه می خواهید بكنید و هر خونی كه می خواهید ریخته شود امام حسین(علیه السلام) را در میان می آورید. ریختن یك قطره خون بی گناه در نزد خداوند مسؤولیت عظیم دارد.و سپس سكوت كردند و آقای خمینی هم صحبت نكردند.
عدم استقبال علما ومراجع وحوزویان نجف از اندیشه های سیاسی فقهی آیت الله خمینی آنچنان است که وی بارها وبارها از خاطرات تلخ خود در نجف سخن به میان می آورد، وفرزندش سید احمد خمینی نیز بدین مطلب اشاره می کند.
آقای خاتم یزدی از شاگردان حلقۀ درس آیت الله خمینی در نجف در این باره می نویسد:
امام دو بار از مراجع نجف علناً گلایه کرد و هر دو بار نیز گلایه وی متوجه آیت الله خویی بود. (خاطرات خاتم یزدی- ص 137(
سید احمد خمینی نیز درباره دلایل موافقت حکومت پهلوی با عزیمت امام به نجف نوشته است:«فشار افکار عمومی و اعتراضات مردم و علما، مشکلات دولت ترکیه در نگهداری و و کنترل فعالیت های امام با توجه به جو مشابه ایران و ترکیه و از این دو مهم تر وضع نجف و سکون و رکود حاکم بر فضای حوزه آن دیار از جمله عوامل اصلی تبعید بودند. رژیم می پنداشت که با تبعید امام به عراق … بدون نیاز به مراقبت های مستقیم، وضعیت حوزه نجف مانع طبیعی و مهم برای محدود کردن فعالیت امام می باشد… امام خمینی، خود در آثارش از سختی های شرایط حوزه نجف، علیرغم توفیق همجواری و زیارت مشاهد مشرفه بارها به تلخی یاد کرده اند.» (کوثر (مجموعه سخنرانی های امام خمینی)، ج۱، مقدمه از حاج سید احمد خمینی، ص ۳۱ مقدمه، نشر مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی )
سید احمد خمینی در دیگر نوشته ها و سخنان خود از فضای سنگینی که در نجف وجود داشت سخن گفته است:
«مقدس نمایان متحجر در نجف به امام نسبت تارک الصلوة دادند … آنها کتاب ها و اعلامیه های امام را که با هزاران مشکل تهیه می شد به بهانه توزیع در بصره و شهرهای عراق و ایران، توسط افراد نفوذی و ظاهرالصلاح می گرفتند و داخل چاه یا رودخانه ها می ریختند… شاید این جمله امام در این زمینه گویاترین باشد که در لحظه ترک نجف فرمود: من در اینجا با حرم مطهر مأنوس بودم. اما خدا می داند در این مدت از دست  اهل اینجا چه کشیدم؟!» (مجموعه آثار یادگار امام، ج۱، ص ۳۴۵ الی ۳۴۷)
شاید یکی از انگیزه های مهم مهاجرت آیت الله خمینی از نجف به پاریس را می توان، فشار فزایندۀ علمای نجف همراه با بالا گرفتن شعله های انقلاب وافزایش خونریزی ها بود.
اقدامات بعد از انقلاب که بسیار گسترده تر هستند در چند بخش مهم به قرار زیر:
برخورد با آیت الله شریعتمداری
پس از اینکه آیت الله خمینی در سال 42 با اصول شش گانه انقلاب سفید محمدرضا شاه پهلوی مخالفت نمود حکومت تصمیم بر محاکمه و اعدام وی گرفت. در این میان آیت الله شریعتمداری با معرفی آیت الله خمینی به عنوان مرجع تقلید از اعدام او جلوگیری کرد. او موسس « دارالتبلیغ» قم بود که پس از انزوای ایشان این موسسه مصادره و حسینیه ایشان نیز تعطیل گشت. دارالتبلیغ اصولا مکانی بود برای تدریس علوم جدید به طلاب حوزه که در اواخر دهه 30 در دستور کار مرحوم آیت الله قرار گرفت و مراوداتی که شخص آیت الله با دربار داشت سبب کدورت ایشان با آیت الله خمینی گشت و همین امر هم باعث مخالفت آیت الله خمینی با دارالتبلیغ گشت. وی پس از انقلاب به اصل 110 قانون اساسی رای نداد و مخالف نامحدود بودن اختیارات ولی فقیه بود. در فروردین سال 1360 پس از یک توطئه توسط اطرافیان آیت الله خمینی مبنی بر قصد کودتای صادق قطب زاده و اطلاع آیت الله شریعتمداری از این موضوع، روند تخریب ایشان شروع شد و نهایتاً به اعتراف گیری تلویزیونی و حصر خانگی منجر شد. ایشان 2 سال در خانه خودش زندانی شد و حتی اجازه درمان هم داده نشد و نهایتاً بر اثر بیماری سرطان درگذشت. توهین ها و آزاری که از سوی آیت الله خمینی و اطرافیانش به او شد، ایشان را به یکی از مراجع مظلوم تاریخ تشیع تبدیل کرده است.  
طرح شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه که به معنی حذف افراد ضد ولایت آیت الله خمینی بود
شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه، از شعارهای پس از انقلاب است که در سالهای حکومت آیت الله خمینی و بعد از آن در زمان رهبر فعلی جمهوری اسلامی استفاده ی گسترده ای از آن می شود و در تمامی تریبون ها و سخنرانی های دولتی و حکومتی به کرات شنیده می شود. 
البته بسیاری از مراجع تقلید و علما و صاحب نظران با چنین شعاری موافق نبودند و معتقد بودند كه "ضدیت با ولایت فقیه " ممكن است به "مخالفت" با مبنای ولایت فقیه، و یا برخی از نظرات ولی فقیه، تفسیر شود و با رواج این شعار، وسیله ای برای تصفیه حساب های جناحی و یا بهانه ای برای برخورد ناروا با برخی از روحانیون و یا عده ای از مردم، فراهم شود. 
آیت الله گلپایگانی در اسفند ماه 1360 در مسجد اعظم قم، در این باره سخنرانی كرد و از اینكه این شعار بر افراد معتقد به نظام انطباق یابد، اظهار نگرانی كرد. هاشمی رفسنجانی در خاطرات آن روزها می نویسد: "عصر احمد آقا آمد و نوار سخنان آقای گلپایگانی را آورد و گوش دادیم. به شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه اعتراض كردند." 
چه بسیار مراجع و علمایی که در این 35 سال تنها به علت مخالفت با ولی فقیه مورد غضب آیت الله خمینی و جانشینش قرار گرفته و انواع آزار و اذیت و توهین و حبس و حصر بر آنها روا داشته شده است. آیت الله شریعتمداری با اتهام دست داشتن در کودتا (خانه نشینی و مرگ مشکوک)، آیت الله علی صفایی قمی به اتهام مخالفت با ولایت فقیه (خانه نشینی ومرگ و تشییع جنازه بسیار غریبانه)، آیت الله سید احمد خوانساری به اتهام مخالفت با ولایت فقیه (خانه نشینی و مرگ و تشییع جنازه همراه با هتک حرمت)، آیت الله سید حسن طباطبایی قمی به اتهام مخالفت با ولایت فقیه (حصر، خانه نشینی و مرگ و تشییع جنازه همراه با سکوت و ابهام)، آیت الله سید رضا صدر برادر امام موسی صدر به اتهام نماز بر جسد آیت الله شریعتمداری (زندان، حصر، خانه نشینی و مرگ)، آیت الله سید صادق روحانی (تا مدتها حصر و خانه نشینی)، آیت الله سید محمد شیرازی به اتهام مخالفت با ولایت فقیه (حصر، خانه نشینی و مرگ بدون تشییع جنازه همراه با توهین به جسد با دزدیدن آن در صبحدم از منزل)، آیت الله طسوجی به اتهام ارتباط با آیت الله شریعتمداری (خانه نشینی و محرومیت از تمامی مناصب اجتماعی و حوزوی ومرگ)، آیت الله مرعشی نجفی با اتهام به صوفی گری و ........بارها اوباش به در خانه ایشان روانه شدند تا ایشان را به سکوت وادار کنند، آیت الله سید محمد رضا گلپایگانی بارها به منزل ایشان ریخته و با شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه توانستند تا حدودی بیت و خود ایشان را کنترل کنند، آیت الله شیخ محمد صادقی طهرانی به اتهام مخالفت با ولایت فقیه (خانه نشینی و محرومیت از تمامی مناصب اجتماعی و حوزوی وبه آتش کشیدن محل تدریس ایشان توسط اوباش)، آیت الله شبیری خاقانی به علت مخالفت با اعدامها و ولایت مطلقه فقیه (تبعید و حصر خانگی)، آیت الله سید رسول موسوی طهرانی به اتهام مخالفت با ولایت فقیه و حمایت از آیت الله شریعتمداری (زندان، خانه نشینی و محرومیت از تمامی مناصب اجتماعی و حوزوی)، آیت الله سید محمد روحانی به اتهام مخالفت با ولایت فقیه (حصر، خانه نشینی و مرگ بدون تشییع جنازه همراه با توهین به جسد و دفن درمنزل)، آیت الله دستغیب شیرازی به دلیل مخالفت با ولایت فقیه (بارها مورد هجوم اوباش حکومتی قرار گرفته و دفتر و حسینه ایشان مورد تخریب واقع شده)، آیت الله صانعی به اتهام مخالفت با مرجعیت و رهبری خامنه ای (خانه نشینی و محرومیت از تمامی مناصب اجتماعی و حوزوی و آتش زدن دفتر و حذف مرجعیت ایشان)، آیت الله منتظری که به علل مختلف من جمله مخالفت با ولایت مطلقه فقیه با پنج سال حصر خانگی و انواع و اقسام توهین و آزار و محرومیت و .... مواجه شد. 
همه این عالمان معتقد بودند که نظریه ولایت مطلقه فقیه و بخصوص قرائت فرد محورانه از آن، چون یک فرد را در جایگاه تعیین سرنوشت سیاسی یک ملت قرار می دهد و تشخیص او را درست تر از عقل جمعی بشمار می آورد و همچنین این همانی بین دیدگاه وی و مصلحت جامعه مسلمین بر قرار می سازد و در نهایت نظر یک مجتهد را در برداشتی مطلق انگارانه معادل تمامیت اسلام جلوه می دهد لذا مصداق بارزی از توتالیتاریسم است.
تشکیل دادگاه ویژه روحانیت
یکی از ارکان دستگاه قضایی ایران است که درخرداد ۱۳۵۸ پیش از آنکه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تدوین شده باشد، بدستور آیت‌الله خمینی تاسیس شد. این دادگاه نه تنها در قانون اساسی جمهوری اسلامی جایگاهی ندارد بلکه به زعم کثیری، مغایر بسیاری از اصول آن نیز هست. دادگاه ویژه روحانیت مستقل از قوه قضائیه و دیوان عالی کشور و مستقیماً زیر نظر رهبر ایران فعالیت کرده و روند دادرسی در آن نیز با قوه قضائیه و سایر دادگاه‌های ایران متفاوت است. این دادگاه غیرقانونی تاکنون افراد زیادی را محاکمه و زندانی کرده و حتی روزنامه سلام را نیز توقیف کرد.
انتشار کتابهای تخریبی بر علیه سایر فرق و مذاهب و دگراندیشان و مخالفان حوزوی شیعه:  در دوران آیت الله خمینی و بعد از ایشان نیز کتابهای زیادی بر علیه مخالفین مذهبی و سیاسی و فرهنگی به چاپ رسید که نویسندگان آنها از هواداران آیت الله خمینی و تحت تاثیر اندیشه های وی بودند. یکی از این کتابها به اسم «حزب قاعدین» توسط عمادالدین باقی نوشته شد که بر علیه انجمن حجتیه بود و بدترین تهمتها و بدگویی ها را به آنها نسبت داده بود. البته بعدها عمادالدین باقی از این کار خود پشیمان شد و باقیمانده کتابهای به فروش نرفته را خمیر کرد. 
در این کتاب عمادالدین باقی، جوان انقلابی شیفۀ آیت الله خمینی، مرجعیت اعلای شیعیان در آن روزگار، آیت الله العظمی خوئی را به دلیل عدم مبارزه با شاه وحمایت از انقلاب آیت الله خمینی مورد نکوهش قرار داده بود.
پرونده سازی بر علیه مخالفان ومنتقدان حوزوی یکی دیگر بدعتهایی بود که آیت الله خمینی در جمهوری اسلامی پایه نهاد. عماوین اتهامی پرونده های مخالفان آیت الله خمینی از تهمتهای اخلاقی تا وابستگی به سرویس های بیگانه را شامل می شدند. حسین شریعتمداری، سردبیر نا آشنای کیهان، با مشروع دانستن این شیوه، کاربرد آنرا دربارۀ مخالفان مذهبی وغیر مذهبی انقلاب، برگرفته از آموزه های انقلابی دانسته است ومبنای خود در ایراد اتهام به مخالفان را تجویز علما عنوان کرده است. ( حاشیۀ دیدار حسین شریعتمداری وعطاء الله مهاجرانی در جلسه با مدیران مطبوعات)
از طرفی آیت الله خمینی شخصاً تحمل هیچ گونه کتاب مخالف و منتقدی را نداشت و به شدیدترین وجه برخورد می کرد. در مجموع آیت الله خمینی با اقدامات و عملکرد خود در بیش از 6 دهه فعالیت سیاسی و مذهبی، باعث به وجود آمدن اختلافات بسیاری در بین علما و مراجع تقلید گشت چرا که او خود را نماینده واقعی و کامل ائمه معصومین می دانست که بعد از 14 قرن برای احیای تشیع آمده بود. او نظریات فقهی و سیاسی و اجتماعی خود را کامل ترین و بی نقص ترین می دانست در عین حالی که تحمل هیچ گونه انتقادی نسبت به آنها را نداشت. روحیه خشونت گرا و غیرقابل نقد او تصویری از یک مرجع تقلید بی رحم در ذهن بسیاری از مردم ایران و جهان باقی گذارد. تصویری که با آنچه از رحمانی بودن دین و مبلغان و مجریان آن باید داشته باشند فرسنگها فاصله داشت. 

* مقالات ومصاحبه های مندرج در سایت لزوماً دیدگاه رسام نیستند.

برچسبها:



درج نظرات
نام : 
آدرس ایمیل : 
متن پیام : 
 
رسام اخبار
رسام نظر سنجی
رسام مناسبتها
رسام فید RSS
رسام دعوت به همکاری
رسام رسام در شبکه های اجتماعی


راه اندازی سایت: فوریه 2011

کلیه حقوق این سایت متعلق به رسام می باشد.