جمعیت روحانیون سنتی ایران معاصر منادی دینداری در پرتو آزادی-جمعیت رسام
Skip Navigation Links
جستجو
انقلاب بهمن 57؛ حمله اسلام به ایران یا انقلاب ایرانیان مسلمان؟

تاريخ انتشار : 6/23/2015



علیرضا کیانی 

برخی از مخالفان و منتقدان دین اسلام که در عین حال با جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی نیز مخالفت  دارند، بنا به ماهیت اسلامی انقلاب 57 بر این باورند که قیام مردم ایران به رهبری خمینی در واقع «حمله اسلام به ایران» بود. به عنوان مثال آقای «آرامش دوستدار» در مصاحبه ای که اخیرا انجام شده است، با برقراری اینهمانی تلویحی بین استیلای  اعراب مسلمان بر ایران  با تاسیس نظام جمهوری اسلامی در ایران، تاثیر «مخرب» این دو را هم ارز می پندارد: «واقعا ما چطور می‌توانیم خودمان را ایرانی بنامیم در حالی که دینی در ۱۴۰۰ سال پیش آمده و با همه نیرو همه چیز را، ملیت و دین و دولت را، از بین برده است. همین تخریبی که توسط جمهوری اسلامی از درون رخ داده، آن موقع از سوی نیروی خارجی اعمال شده است. یعنی دین خودشان را تحمیل و ملیت را مخدوش کرده‌اند و تمدن را از طریق شریعت و اسلام و قوانین اسلام از بین برده‌اند.» یا اینکه در جای دیگری ضمن برشمردن "محمد بن زکریای رازی" به عنوان "متفکری ضداسلامی"، او را کسی می داند که: «اگر فکر فلسفی [اش] را اندیشه‌گران ایرانی پس از او پی می‌گرفتند، ایرانیان در قرن بیستم گرفتار اسلام و حکومت اسلامی نمی‌شدند.»
اما به زعم نگارنده، این اندیشه که در گزاره «اسلام در 57 به ایران حمله کرد» خود را خلاصه می‌کند حداقل به دو دلیل جمله نادرستی ست. دلیل نخست در مشاهده یک واقعیت آشکار است. کسانی که در 57 از خمینی حمایت کردند به معنای دقیق کلمه ایرانی بودند و اتفاقا اکثریت ایرانیان هم بودند. در اینجا از ایرانی‌بودن صرفا یک تعریف فرهنگی در نظر نداریم. منظور نظر ما از ایرانی کسانی ست که در داخل مرزهای ایران زندگی می‌کردند و تبعه ایران محسوب می‌شدند.  بر این اساس، انقلاب اسلامی به معنای واقعی یک انقلاب مردمی بود و تاکید بر مردمی‌بودن این انقلاب به معنای تمجید از انقلاب اسلامی نیست بلکه به معنای تاکید بر درکی صحیح از آن اتفاق تاریخ‌ساز است. اینکه ایرانیان انقلابی – علی الاغلب - بر کیش مسلمانی بودند و در آن روزها مسلمانی عودکردهای هم داشتند، ار ایرانی‌بودنِ پیروان آیت الله خمینی چیزی کم نمی‌کند. البته احتمالا حاملان این اندیشه در پاسخ به این مساله بر استعاری بودن حمله اسلام در 57 تاکید می‌کنند و مقصود خود از بیان این گزاره را، حاکمیت تفکر اسلامی بر ذهن انقلابیون 57 تعریف میکنند. در پاسخ میتوان گفت اگرچه ملی‌گرایی در اوان انقلاب امری مذموم بود اما «ایرانی‌بودن» همچنان مولفه‌ای مهم بود و عنصری فرعی محسوب نمیشد. چنانکه اصل 115 قانون اساسی، علاوه بر تابعیت ایران، «ایرانی‌الاصل‌بودن» را نیز همعنان با اعتقاد به مذهب شیعه اثنی عشر، جزو شرایط رییس جمهور منتخب بر می شمارد.
«محسن میلانی» – استاد علوم سیاسی در دانشگاه فلوریدای جنوبی – بر این باور است که خمینی افکاری پان اسلامیستی داشت. سخنرانیها و گفته های خمینی نیز حرف میلانی را تایید می‌کنند. آیت الله خمینی به عنوان رهبر بلامنازع انقلاب اسلامی، به اسلامی کردن ایران قانع نبود و با "تفکرات پان اسلامیستی" خود سعی در تهییج گروههای اسلامگرای کشورهای همسایه داشت تا حکومتهای سکولار خود را براندازند و حکومت اسلامی تشکیل دهند. اما در عین حال همین آیت الله خمینی با کاندیداتوری «جلال الدین فارسی» در نخستین انتخابات ریاست جمهوری به علت ایرانی الاصل‌نبودن و تبار افغانستانی او مخالفت کرد، در حالیکه جلال الدین فارسی کاندیدای حزب جمهوری اسلامی و از نزدیکترین افراد به دیدگاه خمینی محسوب می‌شد. در نامه کوتاه خمینی درباره ردصلاحیت جلال الدین فارسی آمده است: «جناب آقای جلال الدین فارسی با آنکه شخص شایسته‌ای است، لکن ایرانی الاصل نیستند. آقایان مدرسین قم این مطلب را اعلام کنند، ایشان نمی‌توانند رئیس جمهور شوند. خود ایشان هم بنا شد انصراف خود را اعلام کنند.» این البته نشانگر پیچیدگی شخصیتی آیت الله خمینی نیز هست که شناخت دقیق او را بسیار مشکل می‌کند، با توجه به نکات پیشگفته بدیهی‌ست که در سال 57 اسلام به ایران حمله نکرد، بلکه مسلمانان ایرانی با تاکید شدید و غلیظ اسلامی، علیه محمدرضاشاه انقلاب کردند و او را برانداختند. 
مخالفان مسلمان آیتالله خمینی
دلیل دوم برای ردّ گزاره «در سال 57 اسلام به ایران حمله کرد» تاکید بر یک واقعیت آشکار دیگر است و  آن وجود برخی مسلمانان و روحانیونی بود که با اسلام به روایت خمینی و برخی از آنان نیز با اصل انقلاب اسلامی مخالفت داشتند. اصولا اسلام انقلابی روایت مهجوری در اسلامهای موجود بود و خمینی نقش بسیار بزرگی در احیای آن داشت. یکی از برجستهترین افرادی که در همان ابتدا با آیتالله خمینی به مخالفت پرداخت، آیت الله «سیدکاظم شریعتمداری» از برجسته ترین مراجع تقلید شیعه ایرانی بود که دایره گسترده مقلدانش از لبنان تا پاکستان را در بر میگرفت. او در نظام پیشین اگر چه با دربار محمدرضاشاه ارتباط داشت اما مشی اصلاح طلبانه داشت و اگرچه از قوای اجرایی کشور در دوره پهلوی انتقاد میکرد اما رویکرد انقلابی نداشت و برای بهبود وضعیت بر اصلاح فرهنگی بیش از اتخاذ رویکردهای سیاسی تاکید داشت. او رویکرد انتقادیاش به سیاست را در پس از انقلاب 57 نیز حفظ کرد و پس از انقلاب اسلامی از کسانی بود که با صدور یک بیانیه در سال 58 از اختیارات گسترده ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی انتقاد کرد و این رویکرد انتقادی همراه با اتهام بعدیِ همکاری در کودتا علیه خمینی، موجب شد که از فروردین 61 تا آخر عمر خود در سال 65 در خانه خود محصور شود و انواع آزارها بر او اعمال شود. 
«محسن کدیور» که درباره سیدکاظم شریعتمداری تحقیقات فراوانی کرده است خمینی را مسئول درجه نخست ظلمی میداند که بر شریعتمداری رفته بود. او در پایان یکی از تحقیقات خود چنین نتیجه گیری‌ای ارائه میدهد: «سران جمهوری اسلامی از بهار سال ۱۳۶۱ (آغاز حصر غیرقانونی آیت الله شریعتمداری) تا زمان درگذشت ایشان (۱۴ فروردین ۱۳۶۵) از ابتلای ایشان به بیماری سرطان و نیاز مبرم ایشان به معالجه در بیمارستانهای تهران مطلع بوده اند و عمدا در معالجه ایشان محدودیت ایجاد کرده اند. تصریح خود آیت الله شریعتمداری به این نکته و اشاره مهندس مهدی بازرگان و اقرار آقایان سید احمد خمینی، محمد محمدی ری شهری، حسن صانعی و اکبر هاشمی رفسنجانی غیرقابل انکار است. معنای این اقدام غیرانسانی «زجرکش کردن منتقد در حصر و زندان» با اطلاع یا اذن یا دستور ولی فقیه بوده است.» 
اسلام واقعی یعنی اسلام واقعا موجود!
مثال آیت الله شریعتمداری تنها مصداقی بر این نظر بود که انقلاب 57 و قانون و نظام برآمده از آن مخالفان مسلمان نیز داشت. اما آنچه این قلم از آن می هراسد، این نتیجه گیری احتمالی ست که مخاطب احتمالی بپندارد که  اگر مراجع برجسته ای چون شریعتمداری و برخی از دیگر مراجع برجسته شیعه با مشی سیاسی رهبر انقلاب و نظام جمهوری اسلامی مخالف بودند، پس احتمالا «اسلام خمینی انحراف از اسلام واقعی بود»! گرچه نگارنده ادعای تحقیقات اسلام شناسانه ندارد اما  تا جایی که درک عمومیاش اجازه میدهد، مفهوم «اسلام واقعی» وجود ندارد. مفهوم «اسلام واقعی» طنینی ناب‌گرایانه دارد و نگارنده به تبع «عبدالکریم سروش» هرگونه ناب گرایی را ناممکن و بلکه خطرناک می داند. چنانکه سروش یکبار صراحتا دراینباره گفته است:«اسلام ناب وجود ندارد. به دنبال اسلام ناب گشتن آخر سر از بنیاد گرایی و سلفی گری و داعش در می آورد... اسلام آن درختی است که در طول تاریخ رشد کرده و بازگشت به شرایط صدر اسلام بی معناست.» 
به تبعیت از این نگاه است که نگارنده نیز اسلام را همین اسلام های واقعا موجود می داند. یعنی اسلامی که در تاریخ بوده است و در جلوه های گوناگونی خود را نشان داده است. یعنی اسلام خمینی. یعنی اسلام آریامهری. یعنی اسلام «نواب صفوی». یعنی اسلام «آیت الله بروجردی». یعنی اسلام «سیدجواد ذبیحی». یعنی اسلام «سیدصادق آهنگران». بدون شک این ها همه مسلمان بودند و هستند، اگرچه مشرب های گوناگون فکری، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی در نحوه مسلمانی هر یک از این ها تاثیر فراوان داشته است و مسلمانی آن ها را با هم بسیار متفاوت کرده است. یکی مانند آیت الله خمینی اصرار و ابرام بر احرای احکام اسلام داشت و با تاسیس نظام جمهوری اسلامی آن را عملی کرد و بساط شلاق و سنگسار و اجرای تعزیرات اسلامی را بر پا کرد و روحانیونی هم هستند که بر این باورند که حکومتگری، از غیر معصوم برنمی‌آید و اجرای احکام را تا زمان معصوم موعود به تاخیر میاندازند. بر این اساس و با توجه به موضوع اصلی این یادداشت، میتوان گزاره «اسلام در 57 به ایران حمله کرد» را اینگونه نیز نقد کرد که اسلام را یک کلیت به هم پیوسته میپندارد و از تفاوتهای فاحش و آشکار روایتهای گوناگون آن غافل است. تفاوتهایی که در اختلافاتی فقهی یا مسلکی خلاصه نمیشود بلکه تاثیرات گسترده سیاسی و اجتماعی به همراه دارد. قطعا انقلاب خمینی و هواداران مسلمان او را میتوان انقلاب اسلامی و حاکمیت اسلام بر ایران دانست اما حاکمیت یک روایت و قرائت از اسلام. وجود مخالفان مسلمان خمینی، شاهدی بر این ادعاست. 

* مقالات ومصاحبه های مندرج در سایت لزوماً دیدگاه رسام نیستند.

برچسبها:



درج نظرات
نام : 
آدرس ایمیل : 
متن پیام : 
 
رسام اخبار
رسام نظر سنجی
رسام مناسبتها
رسام فید RSS
رسام دعوت به همکاری
رسام رسام در شبکه های اجتماعی


راه اندازی سایت: فوریه 2011

کلیه حقوق این سایت متعلق به رسام می باشد.