جمعیت روحانیون سنتی ایران معاصر منادی دینداری در پرتو آزادی-جمعیت رسام
Skip Navigation Links
جستجو
نامه چهارم روح الله زم به رهبری

تاريخ انتشار : 3/15/2012



رسام؛

روح الله زم، فرزند محمد علی زم مدیرکل سابق حوزۀ هنری چهارمین نامۀ انتقادی خود به رهبر نظام ولایت مطلقۀ فقیه را منتشر نمود.

دراین نامه روح الله زم به افشای بخش دیگری از فجایعی که هم اکنون در زندانهای نظام ولایت فقیه درجریان است پرداخته وبا مخاطب قراردادن سید علی خامنه ای، رهبر ایران، وی را مسئول مستقیم آنچه می گذرد معرفی نموده است. مشروح این نامه که دراختیار رسام قرار گرفته است، چنین است:

جناب آقای علی خامنه ای رهبر حکومت اسلامی ایران با سلام اکنون که گفتار چهارم خود را با شما آغاز میکنم صدای پای چکمه پوشانتان را در نزدیک خود احساس میکنم...زیرا خر حکومت شما نصفه و نیمه و هراسناک از پل "مشارکت مردم" گذشت و موسم حذف و برخورد شدید تربا مخالفان فرا رسید.

امروز در بیانات شما مطلبی خواندم که گفتید:نقش مردم در احیای فضای سبز کشور زیاد است!! انتخابات تمام شد و مردم باید نقش خود را برای رشد سبزه و چمن بکار گیرند و کاری به کار حکومت شما نداشته باشند ما هر چه انتظارکشیدیم پیام تبریکی از سوی شما به ملت ایران بابت آن "نمایش" واصل نشد.براستی چرا؟؟ مگر مشارکت این دوره مردم ایران در انتخابات دشمن شکن تر از گذشته نبود؟پس چرا پیام تبریکی صادر نفرمودید؟البته مستندات و آمارهای منتشره نشان میدهد آنقدر این حضور کمرنگ بوده است که کوچکترین فرمایشی از ناحیه شما میتواند رسوایی جدیدی به راه بیندازد.پس بهتر است همچنان سکوت اختیار کنید تا صدای من به گوش شما برسد.

شما و یارانتان مرا به یاد "نوستر داموس" ستاره شناس معروف فرانسوی می اندازید.در تمام دنیا تا چند روز مانده به انتخابات , نه نتیجه مشخص است و نه میزان مشارکت.این مهم بوسیله نظر سنجی های متعدد مراکز علمی مستقل انجام می پذیرد.اما ماشاء الله بر شما,ماشاءالله بر حکمت شما,ماشاءالله بر تدبیر شما.از یکماه قبل از انتخابات افرادی در حکومت میزان مشارکت مردم را 64 %اعلام کردند.واقعا در ایران "نوستر داموس" زیاد داریم....بگذریم اما حالا زمان آن رسیده است که باور کنید مشروعیت ندارید.

رهبری که مشروعیت مردمی ندارد باید مسند را ترک گوید و سراغ کار و بار جدیدی برود.چرا هنوز بر روش گذشته خود اصرار می ورزید؟آیا از تجربه دردناک سقوط حاکمان غیر مردمی در سالیان گذشته عبرت نمیگیرد؟ یاللعجب از این رفتار من عاقبت چنین سخنان تندی را که بر زبان جاری میکنم میدانم.و عاقبت شما را نیز اگر بر مدار اصلاح امت حرکت نکنید...من خود را آماده پرداخت هزینه های سنگین تر از گذشته کرده ام.آیا شما نیزخود را برای دادن هزینه های سنگین آماده نموده اید؟ و اما حالا...گواهی میدهم به وحدانیت خداوند عزوجل که هر چه بر زبان رانده و می رانم جز حق و حقیقت نباشد و شهادت میدهم که خود را برای "شهادتی"عظیم در این راه مهیا نموده ام چه اینکه چکمه پوشانتان لحظه به لحظه به من نزدیک تر می گردند.اما چه باک از شما و سربازانتان؟راه ما حق است و شما سالهاست که بر مدار باطل میچرخید و العاقبت للمتقین جنای آقای خامنه ای چه خوب که به نامه های ما پاسخی نمی گویید.چرا که ما عزممان جزم تر میشود که بخشی از ابعاد پازل "حکومت شما" را واگویی کنیم تا آیندگان بدانند پیوند دین و سیاست چه عاقبت شومی برای مردم ما در پی داشته است.

شما اهمیت ندهید تا ما همچنان بگوییم در جستار گذشته از داخل بند الف زندان اوین مطالبی را برای شما و خوانندگان بیان نمودم و نام سربازجویی که لهجه اصفهانی داشت را برایتان گفتم.لازم است که بدانید در اجزاء مختلف حکومتتان به نام اسلام چه جنایاتی صورت می گیرد.البته شخصا معتقدم شما بر همه امور به خوبی واقف هستید و میدانید که "پروژه اندلس سازی ایران" در چه مرحله ای قرار دارد.اما اکنون میخواهم موارد دیگری را برایتان بازگو نمایم روز شنبه پس از خطبه نماز جمعه آیت الله هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه سال 88 برای بازجویی به اتاق بازجو هدایت شدم.

جریانات بازجویی بنده عمدتا حول محور انتخابات سال 1384, چرایی گزارش تقلبات انتخاباتی آن زمان به وزارت کشور با محوریت شکایت شورای نگهبان از بنده به وزارت اطلاعات و درخواست دستگیری من و هر نوع ارتباط سازمانی با انتخابات سال 88 بود.سر بازجوی من(مصلحی) روزنامه اطلاعات را بدست من داد.صندلی را رو به دیوار چرخاند و گفت بخوان! مطلب مورد نظر او خطبه های نماز جمعه روز قبل بود.گفت نظرت چیست؟گفتم نظری ندارم.گفت تحلیل ما از خطبه هاشمی اینست که هاشمی از دستگیری نزدیکانش ترسیده.ما هم میخواهیم نزدیکان او را دستگیر کنیم و برای اینکار احتیاج به اطلاعاتی از سوی تو داریم...سیر سوال و جواب ادامه یافت تا اینکه به "هنگامه شهیدی" رسید.گفت تو او را می شناسی و باید بگویی که او را در دفتر مهدی هاشمی دیده ای و مهدی به تو 5 میلیون تومان پول نقد داده تا تو به او برسانی.و اینکه من باید برای آزادی خود اقرار میکردم که مهدی هاشمی را به هنگام رابطه نامشروع با هنگامه شهیدی دیده ام.بعد از فشارهای زیاد و کتک خوردنهای مفصل حاضر نشدم که همکاری بازجوی محترم را برای اجرای منویاتش بر جان بخرم.او گفت فردا به سراغم خواهد آمد.اما برای این عدم همکاری یکهفته در سلولم مرا تنها گذاشت و هیچکس حتی سراغی از من نگرفت.یکهفته پر از هیاهوی ذهنی. باور کنید که در گرمای تابستان 88 از ساعت 6 صبح تا ساعت خاموشی سلولها(10شب)مرا در سلولم بی هیچ روزنه امیدی رها کردند و برای بازجویی به سراغم نیامدند.لحظه های سنگین بی هیچ روزنه امیدی پس از یکهفته جناب مصلحی(اخوی وزیر اطلاعات کنونی) به سراغم آمد و گفت:" آقا روح الله؟راجع به آن موضوع دیگر لازم نیست اعتراف بدی.ما موضوع را حل کردیم و فرد دیگری شهادت داد" ! و به همین راحتی آبروی مسلمانی ملعبه دست حکومت شما شد... در جلسه بعدی بازجویی عکس فردی را به من نشان داد و گفت او را می شناسی؟گفتم بله.او از محافظان آیت الله هاشمی رفسنجانی است.گفت او را گرفته ایم و بعد از یکماه بازجویی فنی(بخوانید شکنجه)گفته است به من 100 ورق سفید بدهید تا من هر چه را که شما گفتید بنویسم و زیرش را اثر انگشت بزنم.مصلحی گفت : آن محافظ (نامش محفوظ است) گفته مهدی هاشمی فاسد ترین فرد بر روی زمین است.البته برای شنیدن و امضاء چنین سخنی از او بارها صدای ناله و فغانش را در اتاق کناری بازجویی خود می شنیدم و حتی میدانم که برای فشار به او اعضاء خانواده اش را نیز مورد آزار و اذیت قرار دادند. و در آخر با خنده گفت:ما هم به او 200 ورق دادیم تا بنویسد.او هم هر آنچه از کودکیش به یاد آورد , نوشت. آقا روح الله؟؟ شما هم از او یاد بگیر.اگر هر چه را که باید , بنویسی زودتر ترا آزاد خواهیم کرد!!

این آقا همان بود که با نام حضرت زهرا(س) مرا پند میداد,آثار مهر بر پیشانیش بود و به دستور او مرا مورد شکنجه و ضرب و شتم قرار می دادند. آیا این بود حکومت عدل علی که سالها به ما وعده داده بودید ای خاک پای قنبر غلام علی ؟؟ همانطور که میدانید یکی از اقوام دور ما , محافظ شخصی شما در منزلتان است!! او سالها پیش زمانی که پانزده ساله بودم 5 عدد پوکه فشنگ خالی از سلاح روولور خود به من داد تا مثلا به زعم خود یادگاری به من داده باشد. در مکاشفه ماموران شما از منزلم آن 5 پوکه فشنگ (که نمیدانم کجا بود)پیدا شد و پروژه بعدی اطلاعات سپاه ظالم شما کلید خورد. آن پروژه این بود:" اقرار به قتل ندا آقا سلطان" با آن پوکه های فشنگ کشف شده آقای خامنه ای حتما از آقای مصلحی وزیراطلاعات و یا اخوی ایشان سوال کنید که من چه مقدار بابت این بازجوییهای فنی و درد آور در زندان سپاه شما نگهداری شدم و چقدر تحت شکنجه های روحی و جسمی بودم تا به قتل ندا آقا سلطان با آن پوکه های فشنگ اعتراف کنم. بعدها در سلول خود از طریق محفظه ای که رو به محوطه بازجویان باز بود متوجه شدم فرد دیگری نیز برای به گردن گرفتن قتل ندا آقا سلطان تحت شکنجه و بازجویی فنی! است که صدای آن فرد را در حال شکنجه و داد و فریاد می شنیدم و بر خود میلرزیدم مبادا او قتل ندا را زیر شکنجه بر عهده بگیرد و طناب دار را بر گردن خود لمس کند. جناب آقای خامنه ای آن زمان که شما و تمامی رسانه هایتان باد در گلو انداختید و شیخ مهدی کروبی را به دروغگویی و همنوا شدن با رادیو اسراییل متهم کردید فردی نحیف و سیه چرده را به سلول ما آوردند.الحق و الانصاف امکانات جاسوسی سلولهای سپاه اینقدر کامل است که صدای بال جنبده ای بر هوا را نیز ضبط و شنود میکند.در زمان ورود این فرد به ما گفتند که او جاسوس هسته ای ست و در حال حمل اورانیوم دستگیر شده است.اگر کسی با او هم صحبتی کند شریک جرم او محسوب میشود.من مکان و مقدار تجهیزات امنیتی سلولها را می دانستم.برای همین با اتخاذ تدابیری با او هم صحبت شدم. او شاگرد پدرش در یک مغازه کبابی بود.هرشب ساعت 12 شب پس از تعطیلی کبابی پدرش به نزد عمه سالخورده اش میرفت و نیازهای او را برطرف میکرد, و پس از آن به منزل خود رفته , از همسر باردارش محافظت می نمود.

در شبی از شبهای پس از انتخابات و سرکوب وحشیانه مردم توسط شما و جماعت "ساندیس به دوش" , سه موتور سوار بسیجی به او گیر دادند.اوبا دمپایی در حال رفتن به منزل عمه اش بود تا او را ببیند و نیازهایش را برطرف سازد.آن جماعت احشام از او پرسیدند به کجا میروی این وقت شب؟ در تظاهرات بودی؟ او پاسخ داده بود:دارم میرم خونه عمه ام ! آن احشام فکر کرده بودند قصد تمسخرشان را دارد. در همان پیاده رو وحشیانه او را کتک زدند و به مسجدی در غرب تهران برده و در "خانه خدا" نیز بصورت مفصل تری او را مضروب ساختند . پس از آن او را به پایگاه مقداد در خیابان آزادی هدایت و فردای آنروز راهی کهریزک کردند.او اینها را گفت و سر به زیر انداخت و مخفیانه اشک ریخت و جزییات تجاوزهای مکرر ماموران و اوباش را به خود بازگو کرد. بند بند وجودم از هم گسست و تنم لرزید. آری...او یکی از سه شاهد شیخ مهدی کروبی بود.

بعد از اینکه هیئت سه نفره منتخب شما و قوه قضاییه برای اثبات ادعای شیخ نزد او رفت او برای صحت ادعای خود سه شاهد قربانی را به آنان معرفی کرد.آن هیئت سه نفره روحانی قرار بود از آن سه شاهد تحقیق بعمل آورند تا صحت ادعای شیخ را جویا شوند و مرتکبان این اعمال شنیع را مجازات نمایند. اما او را به همراه دو شاهد دیگر دستگیر کردند و به بند الف سپاه آوردند. قاضی سعید مرتضوی شخصا برای بازجویی او بارها به زندان اوین آمد و پس از هفته ها بازجویی توسط بازجویان , همان شکنجه ها و آزارهای بازجویان را بر سر او آورد چرا که: " او نباید ادعای کروبی را تایید میکرد ".سعید مرتضوی جنایتکار او را شخصا شکنجه کرد.مورد هجوم و ضرب و شتم وحشیانه خویش قرار داد و شخصا به او گفت اگر ادعای کروبی را تایید کنی زنت را به همراه بچه باردارش جلوی چشمانت تکه تکه خواهم کرد. او برای نجات جان همسر و فرزند در راهش ادعای کروبی را تایید نکرد.اما سال گذشته متوجه شدم برای اینکه جان همسر و فرزندش را نجات دهد پس از آزادی از بند الف , ازهمسرش جدا شد تا از ظلم سپاهیان جبار شما جان همسر و کودکش در خطر نیفتد .

آیا میدانید اگر در دادگاهی صالحه یا در خیابان و بیابان به دست ستم کشیدگان بیفتید و آنها شما را خالی از حلقه های سنگین تیم محافظتان بیابند با شما چه خواهند کرد؟ آیا میدانید چه بذر خشم و کینه انباشته ای در دل مردم از خود کاشته اید؟ حتما توقع ندارید که از این خشم و کینه انباشته در دلشان , محبت و بزرگواری آنان را درو کنید؟ خدا به شما رحم کند. خدا به شما رحم کند. خدا به شما رحم کند. نجوای زیر لبانمان در ساعات مکرر بازجویی , ساعات مختلف شکنجه و ساعات مختلف انتظار این بود و حال نیز همان است و تغییری نکرده : " الا لعنت الله علی القوم الظالمین".

جناب آقای خامنه ای شما در چندین مناسبت اقدام به محکومیت ظاهری فجایای کهریزک و کوی دانشگاه تهران نموده اید.اما چرا برای سپردن سعید مرتضوی جنایتکار و احمدرضا رادان شکنجه گر به دست عدالت تعلل کرده اید؟ آیا این جنایتکاران نسبت سببی یا نسبی با شما دارند که از اجرای عدالت برای اقوام خود هراسناکید؟ اطمینان کامل داشته باشید که هر چه صدای چکمه پوشانتان را نزدیک و نزدیک تر به خود حس کنم زوایای تاریک تری را از شکنجه منتقدان, بی گناهان و مخالفانتان در بند الف زندان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بازگو خواهم کرد.

قطعا دلتان نمی خواهد مردم از شکنجه های رفته بر سید محمد علی ابطحی, محمد عطریان فر و سعید حجاریان و دلیل آن اعترافات در صدا و سیما و" دادگاههای فرمایشی" چیزی بدانند. اما بدانید ایستادگی من در برابر ظلم شما به فضل الهی دائمی خواهد بود و از کشته شدن در راه حق و حقیقت هراسی بر دل ندارم. ممکن است این عزیزان عرایض من را بنا به شرایط و مصالحشان انکار نمایند. لکن همه عاقلان خواهند فهمید که این انکار برای نجات جانشان از دست شماست. ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون (و باید از میان شما گروهی مردم را به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وا دارند .از زشتی باز دارند وآنان همان رستگارانند) تا گفتار بعدی یا حق.

 دربارۀ روح الله زم
روح الله زم، فرزند محمدعلی زم مدیرکل سابق حوزه هنری، در مردادماه 1357 در خانواده ای مذهبی درشهرری متولد شد.
در سالهای جوانی و نوجوانی به درس و تحصیل پرداخت و همزمان آموزشهای مختلفی را در "حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی" فرا گرفت.در سال 1372 در دبیرستان فرهنگ زیر نظر دکتر حداد عادل به تحصیل پرداخت و پس از اختلاف نظر شدید او و خانواده اش با حداد عادل از آن مدرسه اخراج گردید.
سالها در فعالیتهای فرهنگی و هنری از جمله عکاسی/فیلمبرداری/تحقیقات جامع در رابطه با تاریخ انقلاب اسلامی 42 تا 57/تدوین فیلم و ...فعالیت کرد.او در سالهای ابتدایی دهه 80 مسئولیت نمایشگاه مهرجان دوبی-دهکده ایران را بر عهده داشت و از نمایشگاه بین المللی تهران گواهینامه های کیفی متعددی دریافت نمود.
پس از آن در دیماه 1379 به سمت مدیر فرهنگ سازی سازمان بهینه سازی مصرف سوخت کشور منصوب و تا سال 81 عهده دار این سمت بود.پس از آن در رشته روابط عمومی به تحصیلات عالی پرداخت و در سال 1383 به ستاد انتخاباتی آقای هاشمی رفسنجانی پیوست.در آن ستاد با مهدی هاشمی نسبت به سازماندهی امور مربوط به انتخابات هاشمی رفسنجانی مشغول بود و همزمان از سوی وزیر کشور وقت بعنوان سر بازرس در انتخابات ماموریت یافت تا نسبت  به امر نظارت بر انتخابات در مناطق 16-17 تهران اقدام نماید.
او با مشاهده تخلفات عدیده توسط نیروهای سپاه و بسیج در انتخابات سال 84 مبادرت به ابطال سه صندوق عمده رای گیری از جمله صندوق مسجد لر زاده نمود و در مرحله دوم انتخابات سال  84 شکایت کتبی اداره اطلاعات  شورای نگهبان و دستور دستگیری اش به وزارت اطلاعات ابلاغ گردید.
پس از انتخاب احمدی نژاد به عنوان رییس جمهور، از ادامه تحصیل منع شد و در خفا به زندگی خود ادامه داد.
در سال 1388 درست پس از خطبه خون رهبر ایران در خرداد ماه 88 توسط حفاظت و اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دستگیر و مدت سه ماه در انفرادی بند الف زندان ویژه سپاه نگهداری شد.
کیفرخواست او را رییس اداره اطلاعات سپاه پاسداران شخصا مکتوب و به دادگاه ارسال نمود و از دادگاه تقاضای 15 سال حبس برای او کرد.او در حین آماده شدن بازجو و قاضی برای نخستین جلسه دادگاه اقدام به خروج از ایران کرد و اکنون در مالزی اقامت دارد.
روح الله زم شاهد بسیاری از وقایع در زندان ویژه سپاه پاسداران بوده است و بصورت دوره ای و منظم مکاتباتی را با رهبر ایران انجام می دهد.مشاهدات تکان دهنده او باعث فاش شدن بسیاری از فجایعی که بنام اسلام در زندانها صورت می پذیرد دل هر انسان آزاده ای را می آزارد.
پس از نامه سوم او به رهبر ایران بارها در معرض فشار و تهدید خانواده در داخل ایران و خود او در خارج از ایران گردیده است. بطوریکه در کشور مالزی یک بار از تهدید جانی جان سالم بدر برده است.
او همچنان بر مواضع خویش پای فشاری کرده و تنها راه را افشای ظلم رهبر ایران و عمالان او میداند ومعتقد است که می تواند قطعاتی از پازل ظلم رهبر و حکومت ایران را کامل کند.

*مقالات ومصاحبه های مندرج درسایت لزوماً دیدگاه رسام نیستند.

برچسبها:



درج نظرات
نام : 
آدرس ایمیل : 
متن پیام : 
 
رسام اخبار
رسام نظر سنجی
رسام مناسبتها
رسام فید RSS
رسام دعوت به همکاری
رسام رسام در شبکه های اجتماعی


راه اندازی سایت: فوریه 2011

کلیه حقوق این سایت متعلق به رسام می باشد.