جمعیت روحانیون سنتی ایران معاصر منادی دینداری در پرتو آزادی-جمعیت رسام
Skip Navigation Links
جستجو
مصاحبه‌ی اختصاصی رسام با حجت الاسلام والمسلمین آرش ( محمد صادق) هنرور شجاعی بمناسبت سالگرد کودتای 28 مرداد- بخش دوم

تاريخ انتشار : 8/31/2012



رسام؛ سالگرد کودتای 28 مرداد 1332، مناسبتی شد تا بمناسبت انتشار مقاله ای از حجت اسلام والمسلمین آرش( محمد صادق هنرور شجاعی) که به تازگی از زندانهای نظام ولایت مطلقه فقیه آزاد شده است، درباب نهضت ملی کردن نفت ونقش روحانیت درآن، گفتگویی با ایشان داشته باشیم، که حاوی نکات جالب وعبرت آموزی است. بخش نخست این گفتگو طی روزهای گذشته از نظر خوانندگان رسام گذشت. امروز بخش دوم آن تقدیم خوانندگان عزیر رسام می شود.

 • دراینجا ظاهر ورویه استدلال آقای خمینی به همان مسأله توده هراسی، محدود می شود، اما آیا لایه های پنهانی درورای این استدلال آقای خمینی وجود دارد؟

من قبلاً کتابی را دروبلاگ خود منتشر کرده بودم بنام "خمینیسم". این کتاب از نظر علوم سیاسی، شخصیت سیاسی آیت الله خمینی را در ردیف سیاسیون "پوپولیست" (توده گرا) وعوام زدگی وعوام فریبی دسته بندی می کرد. از دیدگاه این کتاب آیت الله خمینی خود صاحب وواجد مبنای سیاسی واضح ومشخصی نبود وبراساس جو رایج میان عوام الناس ومقتصیات آن، رفتار سیاسی خود را تنظیم می نمود. درسال 1342 که عده ای با اندیشه های خاص دور وبر ایشان بودند، ایشان همان مبانی اطرافیان را پذیرفت وبراساس آن رفتار نمود، درسال 1356 ودرعراق که عده ای دیگر حلقۀ افراد نزدیک به ایشان را تشکیل می دادند، ایشان بگونه ای دیگر رفتار می کرد وتصمیم گرفت ودرسال 1357 درپاریس که باز عده ای جوان با طرز فکر متفاوت او را احاطه کرده بودند، او گفتار ورفتاری از نوع دیگر از خود بروز داد. درایران نیز درمقاطع مختلف به روشهای مختلف وگاه ضد ونقیض که وجه اشتراک آنها تن دادن به فضای سیاسی حاکم درمیان توده ها بود، رفتار نمود.
اما از سوی دیگر می توان ادعای منطقی تری مطرح کرد وپذیرفت که آقای خمینی، خود دارای دیدگاه ومبنا واصول سیاسی واضح وروشنی بوده است. دراین صورت وجه مخالفت آقای خمینی با جریان نهضت ملی کردن صنعت نفت این بود که آیت الله خمینی اساساً با هرگونه ملی گرایی وقومیت گرایی مخالف بود. 
• حتی اگر این ملی گرایی با توجه به مبانی شرعی از جمله "قاعدۀ نفی سبیل توجیه پذیر باشد؟"
با استناد به چند جمله از آقای خمینی می توان به درجۀ ضدیت ایشان با مسأله ملی گرایی وقومیت گرایی پی برد.
مثلاً ایشان درکتاب " درجستجوی را از کلام امام" دردفتر یازدهم عباراتی از وی دربارۀ ملی گرایی گردآوری شده اند:
" میهن دوستی وفداکاری باید از روح خدا پرستی وایمان به غیب درسرباز پیدا شود."
بدین معنی که ایشان اساساً وطن پرستی را یک مطلب دینی می داند.
" وظیفۀ دفاع از میهن وحفظ استقلال آن از وظایف حتمیۀ اسلامی است."
"برای اینکه وطن اسلامی را از سلطه ونفوذ استعمارگران ودولتهای دست نشاندۀ آنها خارج وآزاد کنیم، راهی نداریم جزاینکه تشکیل حکومت بدهیم."
که این تشکیل حکومت را هم آیت الله خمینی دراختیار فقیه می داند. 
مسألۀ دیگر اینستکه آقای خمینی چندین مرتبه دربارۀ آیت الله کاشانی ومصدق اظهار نظر صریح کرده است.
ایشان درزمانی که درنوفل لوشاتو بود، با توجه به اینکه اعضای جبهۀ ملی با ایشان به توافق رسیده بودند، آقای سنجانی انقلاب به رهبری ایشان را تأیید کرده بود، ازطرف دیگر نهضت آزادی هم درکنار ایشان بود نرمشی خاص دربرابر این مصدق اظهار نظر می نمود. اما ایشان بواسطۀ رفتار متغیر ورنگارنگ خود، مواضع خود را بارها تغییر داد وموضعی ثابت نه تنها نسبت به این موضوع، که نسبت به بسیاری از موضوعات دیگر هم نداشت.
• بسیار شبیه به رفتارهایی که کاشانی داشت.
بله، دقیقاً.
آقای خمینی درگفتاری دربارۀ دکتر مصدق چنین اظهار می دارد:
" به عقیدۀ من نهضت امروز (انقلاب اسلامی) عمیقتر از نهضت در روزگار مرحوم دکتر مصدق است. "
دقت کنید، که دراین زمان هنوز مصدق از دیدگاه آقای خمینی مرتد نیست. 
آقای خمینی درادامه می گوید:
" درآن روز نهضت صرفاً سیاسی بود. اما امروز جنبۀ مذهبی آن می چربد. امروز نهضت ما سیاسی مذهبی وریشه دار است، بهمین دلیل امید بزرگتری به پیروزی می رود. "
ایشان درجای دیگر می گوید:
" درگذشته فریاد خلق بخاطر نفت بود. اما فریاد منبعث ازنهضت ما در راه اسلام است. میان کسی که بخاطر دین مبارزه می کند وکسی که بخاطر ماده دست به مبارزه می زند تفاوت بسیاری هست. نهضت درگذشته مادی بود. اما نهضت امروز بخاطر انسان مسلمان است،  شبیه به آنچه درصدر اسلام رخ داد. لذا ما امید به پیروزی آن داریم."
این یک نمونه از مغلطه های ایشان است. همه می دانیم که درجریان ملی شدن صنعت نفت، بحث ماده واین مسائل نبوده است، مسأله نفی سلطۀ اجانب بود. 
ایشان درجای دیگر می گوید:
" مسیر ما مسیر نفت نیست. ملی کردن نفت پیش ما مطرح نیست. این اشتباه است. اسلام که آمد نفت هم مال خودش است. مقصد ما اسلام است، مقصد نفت نیست، که اگر یک نفر نفت را ملی کرده است، اسلام را کنار بگذاریم."
براین اساس، تصور آقای خمینی این بوده است که مغایرتی میان این دو وجود دارد، ایشان درواقع تصور می کرد که مسأله ملی کردن صنعت نفت، مبنای ایدئولوژیک ومذهبی ندارد. 
• آیا این مسأله از دیدگاه فقهی ایشان ناشی می شد، یا سرچشمۀ دیگری داشت؟
برای یافتن پاسخ این پرسش می توان به کتاب کشف الاسرار ایشان رجوع نمود. ایشان این کتاب را درسال 1322 به رشتۀ تحریر درآورده است. اجازه بدهید ابتدا عباراتی دیگر از ایشان دربارۀ مصدق را نقل کنم که نشان دهندۀ سیر کلی دیدگاه آقای خمینی نسبت به نهضت ملی کردن صنعت نفت وشخص مصدق است.
درکتاب مصدق، نفت وناسیونالیسم ایرانی درعصر مصدق که آقای فرهنگ رجائی آنرا به رشتۀ تحریر درآورده است، تحت عنوان اسلام وناسیونالیسم ایرانی درعصر مصدق، تلاش کرده است تا نشان دهد که چگونه آقای خمینی مرحله به مرحله با مصدق دشمن تر می شود. 
آیت الله خمینی درنوفل لوشاتو دربارۀ مصدق چنین می گوید:
" او برای مملکت می خواست خدمت بکند، لکن اشتباه هم داشت، یکی از اشتباهات این بود که آن وقتی که قدرت دستش آمد، این محمدرضا شاه را خفه اش نکرد که تمام کند قضیه را. این کاری برای او نداشت، آنوقت. هیچ کاری برای او نداشت. بلکه ارتش دست او بود، همه قدرتها دست او بود وشاه هم این ارزش را نداشت آنوقت. اینطور نبود که یک آدم قدرتمندی باشد."
دراینجا ایشان فعلاً انتقاداتی منطقی را مطرح می نماید. انتقاداتی که بسیاری از دوستان مصدق نیز آنرا مطرح کرده اند. ولی زمانیکه بنی صدر به ریاست جمهوری می رسد ورخدادهای مربوط به لایحۀ قصاص پیش می آید وپس از آنکه جبهۀ ملی اعلام می کند که لایحۀ قصاص غیرانسانی است ودر25 خرداد 1360 راهپیمایی معروف علیه لایحۀ قصاص را برپا میکند، درآنجا آقای خمینی می گوید:
" جبهۀ ملی بدلیل آنکه یکی از ضروریات اسلام را سب کرده، مرتد وکافر است. از نهضت آزادی میخواهم تا با محکوم کردن جبهۀ ملی صف خود را از آن جبهه جدا کند. تا پیش از این ماجرا، انتقادهای آقای خمینی بیشتر متوجه نقد استراتژی وتاکتیکهای مصدق دربرابر مخالفان است، اما تحولات سیاسی بتدریج انتقادات آقای خمینی را متوجه محوری دیگر نمود. 
• بنابراین آیا مسأله دشمنی آیت الله خمینی با مصدق، به این خاطر بود که وی مصدق را یک اصلاح طلب می دانست وبخاطر همین اصلاح طلبی هم بود که آیت الله شریعتمدار همراه مصدق شد؟
پیش از پاسخ به این پرسش، اجازه دهید دو گفتار از آقای خمینی دربارۀ مصدق نقل کنم که نشان دهندۀ دشمنی عمیق آقای خمینی با مصدق است.
"مسلمانان بنشینند وتماشا کنند، گروهی که از اولش باطل بودند، من از آن ریشه هایش می دانم. گروهی که با اسلام وروحانیت اسلام سرسخت مخالف بودند، از اولش هم مخالف بودند. وقتی که مرحوم آیت الله کاشانی دید که اینها دارند خلاف می کنند وصحبت کرد، اینها کاری کردند که یکی سگی را نزدیک مجلس آوردند وعینک زده بودند واسمش را آیت الله گذاشته بودند. این درزمان آن دکتر مصدق بود. این ملی گرایان فخر میکنند به وجود او. او هم مسلم نبود. من درآن روز درمنزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر راشنیدم. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست. این دکتر مصدق سیلی خواهد خورد وطولی نکشید که سیلی را خورد. اگر مانده بود سیلی را براسلام می زد."
همانگونه که میبینید این عبارت به صراحت حاکی از دشمنی آیت الله خمینی با مصدق است. 
عبارت دیگری که از آیت الله خمینی دربارۀ ملی گرایان ودکتر مصدق درارتباط با دشمنی با ملی گرایان می توان مطرح نمود اینستکه :
" ما از این ملی ها هیچ ندیدم جز خرابکاری. اگر یک نفرشان آدمی بود که صحیح بود، اسلامی بود، ما ندیدیم چیزی از اینها. "
بعد از این مقدمات، بنده می خواهم آن پیش فرضی را که در آغاز نسبت به آیت الله خمینی مطرح کردم ومضمون آن این بود که آقای خمینی باید ازمخالفان رژیم شاه بوده واز مصدق وآیت الله کاشانی هواداری می نمود، مناقشه کنم. من معتقدم که در زمان ملی کردن صنعت نفت آیت الله خمینی اساساً طرفدار شاه بود. 
چه شواهدی براین مدعا وجود دارد؟
مطلب اول اینستکه دربرهه های حساس که میشد با شاه مخالفت کرد وآزادی کامل بیان وجود داشت، آقای خمینی هیچ مخالفتی نکرد. 
دوم اینکه ایشان تا سال 1330 بهمراه حاج آقا روح الله کمال وند نماینده آیت الله بروجردی در دیدار با شاه بود، که مشهور بود دوتا حاج آقا روح الله ها به دیدار شاه می روند. که مثلا دو مورد آن که دقیق ثبت شده ومن می دانم وقبلا درجاهای دیگر بدان اشاره داشته ام، یکی به خاطر نظام وظیفۀ طلاب بود که این دو روحانی به ملاقات شاه رفتند. مطلب دیگر بخاطر مسأله اصلاحات ارضی بود که در ابتدا بصورت شفاهی خدمت آیت الله بروجردی مطرح شوده بود. بعد از این دودیدار، بنا بر نقل دکتر مهدی حائری یزدی درکتاب خاطراتش نوشته است، پس از این ملاقاتها ازآقای خمینی پرسیده می شود که نظرت دربارۀ شاه چه بود؟ 
آقای خمینی درپاسخ به شدت از شاه تعریف کرده بود واظهار داشته بود که ایشان انسان بسیار زیرک وبا هوش ومیهن دوستی ومتدین و... است. دراینجا بنابر نقل مرحوم حائری آقای مرتضی حائری عصبانی شده وبه آقای برورجدی گفت که : " وی صللاحیت ندارد وخودش را دربرابر شاه گم می کند. شما من بعد فقط حاج آقا روح الله کمال وند را بفرستید. آنچه سبب شد درملاقات بعدی،آقای خمینی حضور نداشته باشد.
البته سید احمد خمینی مدعی است که آقای خمینی دیدار سومی نیز با شاه داشته است ومی گوید که : "پدرم سه بار با شاه ملاقات داشت." آقای پسندیده نیز چنین ادعایی را مطرح می کند. منتهی از ماهیت ملاقات سوم آقای خمینی با شاه اطلاعی در دست نیست.
اما این مطلب با توجه به محتوای دیدارها مسجل است که ایشان درآن برهه قطعاً طرفدار شاه بوده است. البته خیلی از روحانیون نیز درآن زمان چنین بودند. مثلاً در مشهد مرحوم میرزا احمد کفایی، درتهران سلطان العلمای زنجانی، دکتر حسن امامی، میرزا سید محمد بهبهانی. استدلال آنها عمدتاً این بود که محمد رضا پهلوی تنها پادشاه شیعه جهان است وشوکت اسلام است وایران درآن دوره کشوری درحال نیرومند شدن وقدرتمند شدن بود واین برای روحانیون اهمیت زیادی داشت.
بعضی از اساتید ما مثل مرحوم اخوان مرعشی، اینها ازکسانی بودند که از آغاز ارتباط آقای خمینی با آیت الله بروجردی هم مباحثۀ او بودند. ایشان مدعی بود که اساساً ولایت فقیه را درذهن آقای خمینی وارد نمودیم. درآن زمان آیت الله خمینی اساساً اعتقادی به ولایت فقیه نداشت. از کتاب کشف الاسرار هم حداکثر مبحث سلطان مأذون استنتاج می شود که درحقیقت به دورۀ دوم نظریات فقها بازمیگردد. آقای کدیور درتقسیم بندی خود ( نظریه های حکومت درفقه شیعه) دورۀ اول را دورۀ "السلطان ضل الله" می داند که درآن فقها سلطان را سایۀ خدا بر روی زمین می دانسته اند.  در دورۀ دوم این نظریه به نظریۀ سلطان مأذون از فقیه دگرگونی یافته است که درصفویه به این صورت بوده است. این نظریه نیز بعدا به نظریۀ ولایت فقها تحول یافته است که درآن همه فقها ولایت دارند ودرنهایت به ولایت مطلقۀ فقیه بدل شده است که بدعت شخص آقای خمینی است. 
• بدعت آقای خمینی؟
بله بدعت ایشان. چون شخص دیگری به آن قائل نشده است مگر شاگردان ایشان.
درآن برهه اساساً مخالفتی از سوی ایشان با شاه احساس نمی شود. چون ببینید که ایشان رفت وآمدش با علمای درباری بود واز سوی دیگر هم هیچ حرکتی درمخالفت با شاه نشان نداده بود. مخالفتهای ایشان با شاه دراواخر دوران آقای بروجردی آغاز می شود.
اما مخالفت ایشان با ملی گرایی از همان آغاز هم موجود بود. ایشان درکتاب کشف الاسرار که درسال 1322 نوشته است، می گوید: ملی گرایی معنا ندارد. اسلامی بودن ومسلمان بودن درایران مردم را بیشتر به هم نزدیک کرده تا ایرانی بودن. ایرانی بودن برای مردم اهمیتی ندارد. ملی گرایی وقومیت گرایی وغیره، اینها همه انحراف است. اسلام به ترک ولو وعرب وعجم وترک وتاتار کاری ندارد. ما باید دنبال امت واحده باشیم.(نقل به مضمون)
بنابراین علاوه برملاحظات سیاسی، ایشان از یک مبنای ایدئولوژیک هم برخوردار بود که انرا فراتر از ملی گرایی می دانست وبا ملی گرایی همخوانی نداشت وملی گرایی درتعارض با این مبنای ایشان بود.
از باب اینکه ایشان با قومیت گرایی هم مخالف بود، بنده یک مثال دیگری را می زنم. دردست پیرمردهای حوزه نامه هایی هست که مجبورم به آنها اشاره کنم، هرچند نمی خواستم اینکار را بکنم. 
آقای خمینی نقش بسزایی درآوردن آیت الله بروجردی به قم داشت. اما ماهیت وچرایی ایفای این نقش توسط او چه بوده است؟ بخصوص اگر بدانیم که ایشان یکبار هم به بروجرد رفته و از آقای بروجردی خواسته است که به قم بیاید. 
مطلب اینستکه بعد از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، حوزۀ قم بود وآیات ثلاث، یعنی آقای سید صدر الدین صدر، آقای حجت وآقای سید محمد تقی خوانساری. آقا سید محمد تقی خوانساری وآقای سید صدرالدین صدر بیشتر درخط نمازجماعت وتدریس واین امور بودند وچندان تدبیر امور حوزه را نداشتند، بنابراین تدبیر امور حوزه بیشتر درحوزۀ اختیارات ومسئولیتهای آقای حجت بود. آقای حجت هم ترک بود وبرای ترکها اولویتهای ویژه ای قائل بود. مثلا ایشان وقتی مدرسۀ حجتیه را با آن وسعت ومساحت بنا نمود، دو سوم آنرا دراختیار آذربایجانی ها قرار داد. وی همچنین به آذربایجانی ها شهریۀ بیشتری می داد. از جمله دیگر کارهای ایشان آوردن مجموعه ای از مدرسین حوزه از آذربایجان بود که کلاً به ترکی درس می دادند که مثلا طلبه های فارس نمی توانستند برسر درس آنها حاضر شوند. دراین دوره اختلافاتی میان ترکها ولرها درحوزه بروز می کند، که آقای دوانی نمونه ای از این اختلافات را درخاطراتش نقل می کند، طلبه های دارالشفاء وفیضیه با یکدیگر درگیری فیزیکی پیدا می کنند وکار به کتک کاری میان طلبه های می کشد. درهمین دوره است که آقای خمینی بعنوان یک فرد حوزوی عادی نامه ای به علمای بلاد می نویسد. البته آیت الله خمینی درآن روزگار تنها یک مدرس ساده بود واساساً محلی از اعراب نداشت.  وی دراین نامه نسبت به استبداد نعلین ترکی آقای حجت هشدار می دهد واظهار می دارد که بواسطۀ این استبداد حوزۀ مرحوم حاج شیخ درحال نابودی است. وی از علمای سراسر کشور می خواهد تا نامه ای به آیت الله بروجردی بنویسند واز وی بخواهند که ایشان به قم بیاید. این نامه نشان می دهد که آوردن آیت الله بروجردی به قم که آیت الله خمینی وهواداران وی این اندازه بدان می بالند با نیت قربه الی الله نبوده است، بلکه تنها با انگیزۀ محدود نمودن آقای حجت انجام شده است. آقای بروجردی هم البته انسان زیرکی بود وابتدا درخواستها از ایشان برای سفر به قم را رد نمود، اما بعد ازاینکه ایشان دچار بیماری فتق می شود، پزشکان بروجرد ایشان را به بیمارستان فیروز آبادی تهران منتقل می نمایند. درجیان این سفر شاه به عیادت آیت الله بروجردی می رود. درآنجا آیت الله خمینی وعموی آقا شهاب اشراقی (داماد آیت الله خمینی) که واعظی مشهور بود بهمراه عده ای دیگر از طلاب وفضلا به عیادت آیت الله بروجردی می روند که البته درآنجا با شاه مواجه می شوند. که این را هم باید یکی دیگر از ملاقاتهای آقای خمینی با شاه دانست. 
البته شاه نیز مایل بود که آقای بروجردی به قم بیاید، چون تصور وی این بود که آیت الله بروجردی درمیان عشایر لر دارای نفوذ بیش از اندازه ای است. ضمن اینکه شاه چندان بی میل نبود که حوزۀ قم درآن دوره دوباره تقویت شود، چرا که هنوز به روحانیت بدبین نشده بود. این جریان مربوط به سالهای 1323 و1324 است. بعد از درخواستها واصرار مکرر آیت الله خمینی بالاخره آیت الله بروجردی دعوت سفر به قم را اجابت می نماید، منتهی بواسطۀ همان زیرکی خاص خود متوجه قضایا ونیت آقای خمینی از آیت الله بروجردی به قم شد.
درهمان شب اول  ورود ایشان به قم، وقتی آقای اشراقی به منبر رفت، آیه سورۀ نمل دربارۀ خطاب مورچه ای به مورچه گان دیگر دربارۀ رفتن به خانه های خود برای له نشدن زیر پای حضرت سلیمان ولشکریانش را خواند. آقای حجت سریعاً متوجه شد که ایشان مخاطب این آیه است ودرمیانۀ مجلس، آنرا ترک کرد. بعد از این جریان آقای حجت بشدت منزوی شد. پس از آن هم برخی شاگردان ایشان که از دوستان آقای خمینی بودند، مثل آقای منتظری، آقای سبحانی وهمچنین آقای دوانی، همه از او قهر کردند ودرس او را ترک کردند.
آقای بروجردی با مشاهدۀ این وضعیت، کار هوشمندانه ای انجام داد. وی که می دید به دلیل داشتن مقام مرجعیت اعلا ومناسبات خاص حاکم برفضای حوزه که مقتضای احراز این مقام بود، قادر به رفت وآمد مستقیم با آقای حجت نیست، آقای شریعتمداری را از تبریز به قم دعوت کرد تا واسطۀ میان آقای حجت وآقای بروجردی باشد وتعادل وموازنل میان ترک وفارس حفظ شود. این مطلب خود به یکی از سرچشمه های کینۀ آیت الله خمینی نسبت به آقای شریعتمدار بدل گشت. چون او، آیت الله شریعتمداری را برهم زنندۀ طرحها وبرنامه های خود می دانست. 
یعنی غیر از جریان ملی کردن صنعت نفت، این مطلب هم مزید برعلت بود وکینۀ آقای خمینی را نسبت به آیت الله شریعتمدار تقویت می کرد.
بله، این هم یکی دیگر از دلایل ناراحتی آقای خمینی از آیت الله شریعتمداری بود. آقای خمینی شاگرد آیت الله شریعتمدار بود. از مرحوم آخوند همدانی نقل شده است که ما درزمان حاج شیخ صبحها برسر درس حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی حاضر می شدیم وعصرها آقای شریعتمداری درس را تقریر می نمود، یعنی درس را دوباره به زبان ساده تر بیان می نمود. ایشان می گوید من وآقا سید ابوالفضل زنجانی وعده ای دیگر باحضور در تقریر آیت الله شریعمتداری بود که می فهمیدیم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی دقیقاً در درس صبح منظورشان چه بوده است؟ 
این اقدام آیت الله بروجردی برای آیت الله خمینی که خود را وزیر خارجۀ آیت الله بروجردی می دانست وواقعاً هم او وبرادران اخوان مرعشی نزد آیت الله خمینی مقرب بودند. تصور اینها این بود که آقای بروجردی درچنگشان است. دراین موقع بود که آیت الله خمینی مقداری مغرور شد ودچار این تصور شد که او برآیت الله بروجردی ودرنتیجه مرجعیت شیعه مسلط هستم، بنابراین می توانم مستقلاً تحرکاتی داشته باشم.
درنتیجۀ همین تصور هم بود که وی روابطی را با فدائیان اسلام طرح وبرقرار کرد. همین مسأله باعث شد که جایگاه خود نزد آیت الله بروجردی را از دست داده ومطرود ایشان واقع شود. 
نکته دیگری که بعنوان تتمه ومکمل بحث فوق باید عرض کنم، این است که شاه زمانی که درعراق بود به دیدار چهارتن از علما رفت. او ابتدا به دیدار سید هبه الدین شهرستانی دربغداد رفت. وی سپس به دیدن سید احمد مستنبط وسید محمد حسین کاشف الغطاء ویکی دیگر از آقایان درنجف رفت. شاه درجریان دیدار با سید هبه الدین شهرستانی از وی خواست تا برای او استخاره کند. که ملک من چه می شود؟ استخاره خوب آمد بدین عبارت که ملک تو به تو برمی گردد. پس از آنکه شاه بعد از کودتا به ایران بازگشت، این چهار عالم را به ایران دعوت کرد وبا قطار سلطنتی برای زیارت روانۀ مشهد مقدس نمود. البته این چهار عالم درتفکر خود از تنها پادشاه شیعه حمایت می کردند وتقویت او را تقویت تشیع می دانستند دربرابر مصدقی که تصور می کردند با توده ایها سازش کرده است وقصد تقویت مارکسیسم دربرابر اسلام وتشیع را دارد.
• درجریان جنبش ملی کردن صنعت نفت، آیا درگیری وتنش مستقیمی میان آقای خمینی وآیت الله شریعتمداری اتفاق می افتد؟ گزارشی تاریخی مبنی براینکه درآن مقطع آیت الله شریعتمدار برعلیه آقای خمینی صحبتی کرده باشد، یا نامه واطلاعیه ویا چیز دیگری از این قبیل به چشم میخورد؟
خیر چنین چیزی نداریم، اما مطلبی که هست، وشفاهاً نقل می شود وباید مورد تحقیق وبررسی بیشتری قرار گیرد اما درنگاه نخست صحیح به نظر می رسد، این است که پس از رفتن آقای خمینی به اشنوه، برای گرفتن فتوا از آیت الله بروجردی به نفع کودتا، البته اصل داستان رفتن ایشان به اشنوه هم تنها روایت من نیست، بلکه مطلبی است چهارسال پیشتر آقای بنی صدر نیز آنرا از زبان سید مصطفی خمینی نقل نمود، دراسنادی که دربارۀ قوام السلطنه منتظر شده است، درمناسبتی آمده است که آیت الله بروجردی از آقای شریعتمداری خواست تا به مصدق خبردهد که کودتای دیگری در راه است وظاهراً آقای شریعتمداری در باغ دکتر شایگان درتهران ملاقاتی با مصدق داشته است ودرواقع برنامه های جریان کودتا وآنچه آقای خمینی دربارۀ کودتا از بهبهانی نقل کرده بود را لو داده است. این مطلب ظاهراً زمینۀ دیگر حساسیت آقای خمینی نسبت به آیت الله شریعتمداری را فراهم می کند.البته این مطلب هم چنان مبهم ومشوش است.
پس از کودتا هم که نهضت مقاومت ملی پدیدار شد، که برادران زنجانی وآقایان حاج سید جوادی وطالقانی ومیرزا خلیل کمره ای ودیگر حامیان دکتر مصدق از بنیانگذاران آن بودند، رابطۀ میان آنها وآیت الله شریعتمدار حفظ شد. اما هیچ یک از آنها رابطه ای با آقای خمینی نداشتند. 
• بواسطۀ اطلاعاتی وشواهدی که از تحرکات آیت الله خمینی برعلیه نهضت دردست داشتند یا دلایل دیگری نیز درمیان بود؟
ببینید، آقای خمینی از یک طرف از نظر دینی درحوزه مطرود بود. چراکه مدرس عرفان وفلسفه بود وقائل به وحدت وجود بود که فقهای سنتی این مطالب را کفر می دانند که ازمیان آنها یکی صراحتاً وبه اسم آقای خمینی را تکفیر کرده بود. آقای خمینی دریکی ازاشعار خود به این مطلب اشاره می کند و می گوید: " دست آن شیخ ببوسید که تکفیرم کرد..."
• حتی آیت الله خمینی دریکی از بیانیه های خود نیز به این امر که درحوزۀ قم کوزه ای را که پسرش مصطفی از آن آب می خورده است را آب می کشیده اند، اشاره می کند. چون او را یک کافر زاده ونجس می دانسته اند.
بله.
از طرف دیگر ایشان از لحاظ فکری هم متهم بود، چرا که از قدیم الایام بطور تمام وقت درمنزل شیخ حسین لنکرانی وسید محمد بهبهانی رفت وآمد داشت. کتابی به نام "روح الله" از آقای فاضلی چاپ شده بود، که به علل نا معلومی آنرا از بازار جمع آوری کردند والان دیگر دردسترس نیست. این کتاب دربارۀ جوانی آقای خمینی بود. از این کتاب می شد چیزهایی را برداشت کرد، بخصوص اینکه اساتید سیاست آقای خمینی چه کسانی بودند؟ 
براساس این کتاب یکی از آنها که شیخ حسین لنکرانی است، بسیار شخصیت مرموز ومهمی است که پیشتر درباب احوالات وی سخن رفت. یکی دیگر از اساتید وی طالب میرزایی است. این متعلق به جوانی آقای خمینی بود. 
علاوه براینها آقای خمینی از لحاظ سیاسی هم متهم بود. بنابراین حضور وی درحوزه کمرنگ بود. بعنوان مثال تمام فصل تابستان را بهمراه آیت الله کاشانی به امامزاده قاسم می رفت. ویا مثلا درایام تعطیل هیچگاه درحوزه حضور نداشت. 
• اما پرسش دیگری که مطرح می شود این است که تلمذ آقای خمینی نزد یک روحانی توده ای مانند لنکرانی درکنار مخالفت ایشان با جنبشی که بهرحال یکی از هم پیمانان آن حزب توده تصویر می شود، چگونه قابل جمع وتأویل وتفسیر است؟
آقای خمینی کاملاً اشراف داشت که توده موقعیت ونفوذ چندانی درنهضت ملی کردن صنعت نفت ندارد. آقای خمینی برعکس با فدائیان اسلام ومجمع مجاهدین اسلام رابطۀ خوبی داشت. باید دقت داشت که در روز بیست وهشتم مرداد در رادیو، موقعی که آقای میر اشرافی اعلام می کند که من میراشرافی نمایندۀ مجلس هستم، قیام ملی برعلیه مصدق خائن پیروز شده ودستگیر شده وبدن دکتر فاطمی را مردم تکه تکه کرده اند، می گوید: " مجمع مسلمانان مجاهد این پیروزی را به مردم ایران تبریک می گوید.
• درپایان اگر مطلبی هست، بفرمایید.
فکر می کنم مطالبی که مطرح شد بسیار جای کار بیشتری دارند. من فقط به این مناسبت که بیست وهشت مرداد بود، خواستم تا یک مقدار مطالب واضح شود. این مصاحبه را باید صرفاً در اندازۀ یک طرح بحث تلقی نمود، تا این بحث ادامه پیدا کند. یعنی تصور نشود که من خود را بعنوان یک صدحب نظر دراین تلقی می کنم. 
• با تشکر از فرصتی که دراختیار ما قرار دادید.
 

 فایل صوتی

http://youtu.be/ncrCJ2h3bME

برچسبها:



درج نظرات
نام : 
آدرس ایمیل : 
متن پیام : 
 
رسام اخبار
رسام نظر سنجی
رسام مناسبتها
رسام فید RSS
رسام دعوت به همکاری
رسام رسام در شبکه های اجتماعی


راه اندازی سایت: فوریه 2011

کلیه حقوق این سایت متعلق به رسام می باشد.